متن شعر به همراه سبك متن - 6

متن شعر به همراه سبك متن - 6

متن شعر به همراه سبك متن - 6

متن شعر به همراه سبك متن - 6

متن شعر به همراه سبك متن - 6
متن شعر به همراه سبك متن - 6
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
عالم تمام غـرق تـمـنای فاطمه سـت اصلا دلیل خلق،تماشای فاطمه ست باشد به زیر سایه ی مهرش تم

 

عالم تمام غـرق تـمـنای فاطمه سـت

اصلا دلیل خلق،تماشای فاطمه ست



باشد به زیر سایه ی مهرش تمام خلق...

...هـرذره ای کـه زیر قدمـهـای فاطمه ست



هاجر که زمزم از قدم کودکش شکفت

در آرزوی بوسه ای از پای فاطمه ست



عیسی که مرده از نفسش جان گرفته بود

در آرزوی فـیــض نـفـسـهـای فـاطـمـه ست



موسی که با عصاش دل بحر می شکافت

بی بادبان فــتـاده به دریــای فـاطـمه سـت



مـریـم کجا و رسیدن بر گرد پای او

مریم کنیز زینب کبرای فاطمه ست



او زن بُــوَد ولـــی بــه خــداونـد تا به ابد

مردانگی خلاصه ی معنای فاطمه ست



امــا بــه جـز عـلـی که سزاوار مدح اوست

آری فقط علیست که همتای فاطمه ست



رخسار نيلي و قد ِ خم ، بازوي كبود

اين ها همه نشان ز تولاي فاطمه ست



شاعر: محمد ناصري


تعداد بازديد : 295
شنبه 03 فروردین 1392 ساعت: 4:37
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
مثل یک پروانه گرم سوختن درد دل میکرد زینب با حسن ای برادر رازدارم مادرم ای میان کوچه یار

 

مثل یک پروانه گرم سوختن


درد دل میکرد زینب با حسن

ای برادر رازدارم مادرم

ای میان کوچه یار مادرم

از تو چه پنهان که خوابی دیده ام

دیشبی را که دمی خوابیده ام

خواب دیدم بستری اینجا نبود

بین بستر مادرم زهرا نبود

خواب دیدم حال مادر خوب بود

پشت در خالی زسنگ وچوب بود

دیدم او را احترامش می کنند

یک یک زنها سلامش می کنند

خواب دیدم گرد خانه می زدود

دست پخت مادرم بر سفره بود

گیسوانم را دوباره شانه کرد

مثل قبلا باز کار خانه کرد

باز هم با حال خوب و دلنواز

روی پا استاده میخوانَد نماز

دیدم او من را کنار خود نشاند

با دو دست خود دعای دست خواند

خواب دیدم مادرم بیمار نیست

رد خونش مانده بر دیوار نیست

مرغ غم از سینه ام پرواز کرد

روی بابایم خودش در باز کرد

خواب دیدم مادرم بی تاب نیست

در میان بسترش بی خواب نیست

آه تا از خواب خوش برخاستم

باز هم آوار شد بر سینه غم

نیمه ی شب بود و او بیدار بود

در میان بسترش بیمار بود

زیر لب آهسته نجوا مینمود

از خدا مرگش تقاضا مینمود

باز درب خانه و دود سیاه

نیمه شب بود وصدای آه آه

باز مادر بود و صحبت از اجل

بچه ها یک گوشه زانو در بغل

نیمه شب بهر گل یاس غریب

خواندم آرام آیه ی امن یجیب

***

نیمه شب زینب کنار مجتبی

مخفیانه گریه کردند و دعا ....

شاعر: محمد ناصري


تعداد بازديد : 221
شنبه 03 فروردین 1392 ساعت: 4:33
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
نقش دستان مغیره به روی در حک بود اثری بود که جای لگد مردک بود چشم فضه ب

 

نقش دستان مغیره به روی در حک بود اثری بود که جای لگد مردک بود

چشم فضه به جراحات تنت خورد، وَ گفت: کاش میخی که به در بود کمی کوچک بود

..................................................

سیلی باد روی صورت گل ها افتاد عشق از لرزش این فاجعه از پا افتاد

دست آماده و هر ضرب غلاف آماده کوچه آماده شد و فاطمه آنجا افتاد

 

حمید رمی


تعداد بازديد : 155
جمعه 02 فروردین 1392 ساعت: 15:25
نویسنده:
نظرات(1)
مشاهده ادامه مطلب
مدح و مرثیه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مي نويسم به نام حضرت نور مي نويسم به خط شعر و

 

مدح و مرثیه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

مي نويسم به نام حضرت نور مي نويسم به خط شعر و شعور

دست در دست عشق بگذارم تا رساند مرا به فيض حضور

از تو بايد سرود پس حالا سخنم مي رسد به وقت ظهور

دو سه خطي نگاه مي خواهم تا قلم وصف تو كند ، پرشور

قصد دارم كه مست عشق شوم بده دستم كمي شراب طهور

تو نه مريم ، نه آسيه ، حوا تو جدايي زِ هر پري ، هر حور

نام تو منحصر به نام خودت جلوه كرده درون تو ، مستور

با تو عيسي ، مسيح خواهد شد و كليمي رسد به وادي طور

اِن يكاد پيمبري ، بانو تو كه باشي از او بلاست به دور

تو كه مجموعه ي كمالاتي

مادر مهربان ساداتي

ركن دين و اساس ايمانم من به دست شما مسلمانم

از ازل بيقرار تو بودم تا ابد بيقرار مي مانم

بگذاريد از شما باشم من هم از نسل پاك سلمانم

پر پرواز را به من دادند تا دخيلت شدند دستانم

دلم از هُرم عشق مي سوزد قطره اي اشك،روضه مي خوانم

كوچه ها یاس را نفهمیدند با همين غصه ها پريشانم

تو كه جان پيمبري ، زهرا گفته بابات : فاطمه جانم

مدح تو كار احمد و حيدر من كجا ، مدح تو... نمي دانم

جزء سي را ورق زدم بانو گفته ام بين صوت قرآنم

لیله القدر ، قدر فاطمه است

لَکَ صَدرَک به صَدر فاطمه است

اي كه در عرش ، دولتي داري در قيامت ، قيامتي داري

اي بزرگ قبيله ي عصمت چه شكوهي،چه شوكتي داري

نطفه ات سيبي ازبهشت خداست عجب اصل و اصالتي داري

هركسي حاضر است خواهد ديد روزمحشر ، علامتي داري

دست عباس زير چادر توست چه مبارك شفاعتي داري

تو خودت حيدري، براي خودت رهبري و سيادتي داري

عدّه اي گرگ بي حيا بودند كه نديدند ، عزتي داري

دشمنت خوار شد زماني كه پشت در ديد همّتي داري

گفته اي من فدايي علي ام چه جلالي ، چه هيبتي داري

فاطمي هركه بود ، مادري است

فاطمي هركه ماند ، حيدري است

انعكاس زلال دريايي وسعت بيكران صحرايي

تو درخشنده اي، تو خورشيدي تو برازنده اي به زهرايي

ريخت از آسمان دامانت دو سه خورشيد ناب مولايي

سيدان شباب اهل بهشت هر دو در انتهاي زيبايي

حاصلي از حيات تو ، زينب الگويي ناب در شكيبايي

با وجود تمام اين اوصاف در ميان هجوم غم هايي

زخم ميخ است گرچه بر بدنت زخمي روضه هاي فردايي

گفته اي با دو چشم تر ، زينب وارث غصه و غم مايي

صبر كن تازه اول راه است بايد عادت كني به تنهايي

در همين جاي روضه مي مانم

روضه اي سرگشاده مي خوانم

وزش باد در هوا افتاد برگ پاييز ، بي صدا افتاد

آنقدَر ظلم ، ضربه مي زد كه عشق هم زير دست و پا افتاد

بگذاريد روضه خوان حسن است روضه خوانده، رديف با افتاد

من خودم با دو چشم خود ديدم مادرم بين كوچه ها افتاد

دستي از راه آمد و مادر به زمين خورد ، بي هوا افتاد

با نفس هاي خسته داد زدم : فضه جان زودتر بيا ، افتاد

دست خود را تكان بده بر خاك گوشواره ببين كجا افتاد

مادرم راه خانه را گم كرد تا كه سيلي زدند ، تا افتاد

دردسر بود كوچه تا خانه تا رسيديم ، چند جا افتاد

مادرم را به خانه مي بردم

وسط تازيانه مي بردم

 

حمید رمی


تعداد بازديد : 213
جمعه 02 فروردین 1392 ساعت: 15:24
نویسنده:
نظرات(1)
مشاهده ادامه مطلب
زبانحال حضرت صدیقه طاهره ... دست بسته شوهرم را تا کجاها می برند پیش چشم شوهر من سینه ام را می

 

زبانحال حضرت صدیقه طاهره ...

دست بسته شوهرم را تا کجاها می برند

پیش چشم شوهر من سینه ام را می درند

با چه وضعی می بریدش رحم بر مولا کنید...

مردم این دوره ، ای عالم چرا کور و کرند

بین دیوار و در ای عالم حرامیهای پست

در پی دزدیدن محسن ز عشق حیدرند

این حرامیها در این بازار سرد روزگار

جای کالای خدائی نَفسِ شیطان می خرند

بی سرم کن در ره عشقت علی ای شاه عشق

چون که عاشق ها همیشه در ره تو بی سرند

من هم ای مولا اگر شاعر شدم یک کفترم

چون که کفتر هات دائم سوی بامت می پرند

سروده  جعفر ابوالفتحی


تعداد بازديد : 277
جمعه 02 فروردین 1392 ساعت: 15:15
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
مناجات با امام زمان (عج) (فاطمیه) لیلای من بگو ز چه از من بریده ای؟ مجنون بهتری ز من ای جان خر

 

مناجات با امام زمان (عج) (فاطمیه)

لیلای من بگو ز چه از من بریده ای؟

مجنون بهتری ز من ای جان خریده ای؟

باشد ملامت تو برایم لذیذتر

حالا بگو که از من بی دل چه دیده ای؟

بهر دو چشم مست تو گفتم غزل تو هم

از این غزل بساز برایم قصیده ای

هرشب به دوش خود بکِشی نان سائلت

حالا بگو به کوچه ی سائل رسیده ای؟

دست گدا همیشه به سویت دراز هست

اینک مگو که دست درازم ندیده ای

می دانم ای عزیز دل و روح و جان من

اینک ز غصه های مدینه خمیده ای

آقا کنار خاک بقیع کن دعا که تو

در حال گریه بر غم یاس شهیده ای

هر شب به تو ز قصه ی مسمار گفته ام

آیا ز ضرب سیلی سنگین شنیده ای

سروده جعفر ابوالفتحی


تعداد بازديد : 911
جمعه 02 فروردین 1392 ساعت: 15:14
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
در فراق یار قلب پریشان من ، موی پریشان تو آه ... تو غساله ... من ، مرده ی بی جان تو با

 

در فراق یار

قلب پریشان من ، موی پریشان تو

آه ... تو غساله ... من ، مرده ی بی جان تو

با کف دست خودت ناز سرم می کشی

کاش زنم بوسه ای بر کف دستان تو

در به دری بس بود کوی کریمان کجاست

من سگم و در پی تکه ای از نان تو

قلب شده بند تو ، عاشق لبخند تو

عیش شود مستی از ، دیدن دندان تو

ناله ز بهر من بی سر و پا می زنی

کاش شوم ناظر ناله ی پنهان تو

سربه سر این سرم تو مگذار از کرم

بلبل عاشق بود در پی بستان تو

سروده جعفر ابوالفتحی


تعداد بازديد : 255
جمعه 02 فروردین 1392 ساعت: 15:14
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
باید دوباره چلّه نشین سحر شوم باراهیان خطّه ی نور همسفر شوم مثل کبوتری که شده از قفس رها

 اسماعيل شبرنگ

باید دوباره چلّه نشین سحر شوم

باراهیان خطّه ی نور همسفر شوم



مثل کبوتری که شده از قفس رها

پر می زنم به مقصد خاکریز جبهه ها



حال و هوای سرخ مناطق چه دیدنی ست

داستان سبزه زار نگاهش شنیدنی ست



وقتش شده مسافر خاک جنون شوم

از راه دور زائر خاک جنون شوم



آمد دوباره باز - به یادم - دم غروب

خاک شلمچه - گریه ی نم نم - دم غروب ...



بالطفشان همانکه بخواهند ... می شوم

چیزی شبیه پاکی اروند می شوم



دارد همیشه حال و هوای طلاییه

هرکس که رفته کزببلای طلاییه



هر عاشقی که بر در " دارالیقین " رسید

تا آسمان خاکی " فتح المبین " رسید



فکّه ضریح دوم گودال کربلاست

معراج آسمانی راویّ جبهه هاست



در سایه سار چادر بنتُ النّبی نشست

هرکس شهید خاک غریب دوکوهه است



مجنون شکسته قامت و دلخون عبور کرد

وقتی که از جزیره ی مجنون عبور کرد



تن های بی سری که همه زیر تانک ماند

از ماتم هویزه دل خسته روضه خواند



بایک سبد شکوفه ی احساس می رسیم

وقتی به دشت روشن عباس می رسیم



اینها تمام گوشه ای از راز عاشقی ست

در هر قدم بهانه ی پرواز عاشقی ست



گفتم همیشه حرف دلم را منَ الأزل ...

گاهی میان مثنوی و گاه در غزل



وقتی که مشهدالشّهداء می رود دلم

بی اختیار کرببلا می رود دلم



خاکش مرا به عرش خداوند می بَرَد

آری فقط به سمت خدا ... می رود دلم



هرکس که رفته حرف مرا درک می کند

دست خودم که نیست "کجا؟؟" می رود دلم



باآرزوی فیض شهادت ... در این مسیر

تااوج آسمان دعا می رود دلم



باذکر آسمانی " یاثامن الحجج "

از جبهه تا بهشت رضا می رود دلم



ما خوشه چین مزرعه ی سبز گندمیم

ما ریزه خوار سفره ی آقای هشتمیم



چشمان ما به امر امیر ولایت است

در انتظار برگ برات شهادت است



شادی شهداء صلوات


تعداد بازديد : 123
جمعه 02 فروردین 1392 ساعت: 15:11
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
عالم ز قدوم تو چه زیبا گشته خاک ره ِ تو تمام دنیا گشته هر کس که به پای تو غلامی کرده...

 اسماعيل شبرنگ 

عالم ز قدوم تو چه زیبا گشته

خاک ره ِ تو تمام دنیا گشته



هر کس که به پای تو غلامی کرده...

در اصل همان بوده که آقا گشته



با یک نظرت، أبا محمّد ، امشب

دل، مسافر عالَم بالا گشته



دلباختگان کوی تو بسیارند

مجنون تو صد هزار لیلا گشته



ما مفتخریم به این سخن آقاجان

با نام شما زبان ما، وا گشته



ای کاش که من شوم فدات ای آقا

خواهم برسم به سامرات، ای آقا


تعداد بازديد : 243
جمعه 02 فروردین 1392 ساعت: 15:09
نویسنده:
نظرات(1)
مشاهده ادامه مطلب
برصولت بی مثال زینب ، صلوات بر روشنیّ جمال زینب ، صلوات همراه حسین (ع) ... در شب میلادش بف

 

برصولت بی مثال زینب ، صلوات

بر روشنیّ جمال زینب ، صلوات

همراه حسین (ع) ... در شب میلادش

بفرست تو بر جلال زینب ، صلوات

 اسماعيل شبرنگ


تعداد بازديد : 143
جمعه 02 فروردین 1392 ساعت: 15:08
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
ملیکه ی عشق لب تشنه ام و ذکر سبو می گیرم با یاد تو زود ِ زود خو می گیرم تا نام شم

 اسماعيل شبرنگ

ملیکه ی عشق



لب تشنه ام و ذکر سبو می گیرم

با یاد تو زود ِ زود خو می گیرم



تا نام شما روی لبم می آید ...

با اشک دوچشم خود وضو می گیرم



از محضر فیض بی امانت .. هرشب

دلشکسته ... وقت گفتگو می گیرم



یازینب (س) یا وجیهة ً عندالله ...

از آبروی تو آبرو می گیرم



هر کس که شده وقف کرمخانه ی تان

من نشانی تو را از او می گیرم



والایی و صاحب مقام اوّل

ای دختر اوّل امام اوّل



با آمدنت به پا شده غوغایی

ای ملیکه ی مملکت زیبایی



در ظاهر امر زمینی هستی ... امّا

در اصل برای عالم بالایی



از هرنفست معجزه ها می بارد

تو معجزه ی موثّق مولایی



از رایحه ی فاطمی أت فهمیدم

که جلوه ای از جلالت زهرایی



بر روی لبت غنچه ی لبخند شکفت

تا خواند حسین (ع) برای تو لالایی



تو آمده ای که با حسینت باشی

در لحظه ی بی یاوری و تنهایی



شهبانوی آسمانی خاک دمشق

نام تو بوَد کلید دروازه ی عشق



از شأن و وقار تو نجابت پیداست

گرمای حضور آفتابت پیداست



پیغمبر بعد ِ قصّه ی کرب و بلا ...

در قامت تو روح صلابت پیداست



در کوفه و شام مرتضی بودی و بس

مولاست ... که در خطبه ی نابت پیداست



در وسعت ذکر ربّنای سبزت

هر ثانیه نور استجابت پیداست



امروزه میان زینبیّون جهان ...

الگوی بهشتی حجابت پیداست



در پهنه ی بیداری اهل اسلام

آثار شکوه انقلابت پیداست



فاطمی نسب ... روح مناجات ... مدد

فخر علوی ... عمه ی سادات ... مدد



در زندگی أت ... داغ ... مکرّر دیدی

از چشم ترت بارش یکسر دیدی



چند وقت پس از رحلت پیغمبر عشق

در شهر مدینه داغ مادر دیدی



تو یاد شکستگی پهلو کردی ...

تا شکستگیِّ فرق حیدر دیدی



یک طشت پُر از خون دل آینه را ...

در محضر غربت برادر ... دیدی



اما چه بگویم که نگفتن بهتر

در کرببلا ماتم بیشتر دیدی



همپای غروب ... در میان گودال

یک پیکر صدپاره و بی سر دیدی



بر فراز نیزه های راه افتاده ...

هجده سر ِ سرباز دلاور دیدی



از عمر خودت خوشی ندیدی ... زینب

حق داری اگر چنین خمیدی ... زینب


تعداد بازديد : 125
جمعه 02 فروردین 1392 ساعت: 15:07
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
صدای پای بهار میاد ... ولی خزونیه صحن آسمون چشم عاشقا بارونیه عطر فاطمیه پر کرده فضای سین

اسماعيل شبرنگ

صدای پای بهار میاد ... ولی خزونیه

صحن آسمون چشم عاشقا بارونیه



عطر فاطمیه پر کرده فضای سینه رو

سفره هامون می گیره ترنّم مدینه رو



لحظه ی تحویل سال ... انگاری دارم می بینم

هفتا سین ِ روضه لابه لای سفره می چینم



سفره ی هفت سین ما خوشی رو از دل می بره

هر کجاشو می بینم مصیبتای مادره



سین اول شروعش جسارت خلیفه بود ...

منشأ ماجرای دیوار و در سقیفه بود



سین دومی که بین سفره ی ما جا گرفت

ردّ سیلی بود که رو صورت زهرا جا گرفت



سومین سینی که قاتل خوشیّ نوکره

سیمای کبود و پژمرده ی یاس حیدره



سینی که می خوام بذارم ... چارمینه وای من

اثر ضرب لگد ... سقط جنینه ... وای من



پنجمینش جون خسته مو آورد به روی لب

سرفه های خونی رنگ و بی امون نیمه شب



ششمین سین دلمو به آسمون گریه دوخت

مادر ما وسط شعله ی گُر گرفته سوخت



هفتمین سینی که توی سفره ی عید چیدمش

سیب سرخی بود که ظهر عاشورا بوسیدمش



هفت سین امسالمون دل منو هوایی کرد

پابه پای فاطمیّه منو کربلایی کرد



مادر کرببلا ... روضه خون حسینشه

نگرون غصّه ی فراوون حسینشه



خوشبحال اون کسی که همیشه بافاطمه ست

دعای تحویل سال عاشقا ... " یافاطمه ست "


تعداد بازديد : 129
جمعه 02 فروردین 1392 ساعت: 15:06
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
یا زهرا ادرکنی وقتی قیام فاطمه اعجاز می کند آتش بیار معرکه آغاز می کند گل را هنوز وقت ش

علی اصغرژولیده

یا زهرا ادرکنی



وقتی قیام فاطمه اعجاز می کند

آتش بیار معرکه آغاز می کند

گل را هنوز وقت شکوفه زدن نبود

اینجاست غنچه زود دهن باز می کند

هیزم نیاز نیست ، به هیزم شکن بگو

گل را هجوم داغ پدر ناز می کند

خلوت بهم نزن که در این سجده گاه خون

دارد به زیر در بخدا راز می کند

با گفتمان فضه خذینی گمان کنم

دادر سخن ز قافله ابراز می کند

داری اگر ز سینۀ سوراخ این سؤال

از میخ در بپرس چرا باز می کند

آیا صدای فاطمه آید ز پشت در

یا دخترش برای علی ناز می کند

این اشتیاق فاطمه یا با محمداست؟

کز بیت وحی نغمه ز جان ساز می کند؟

دهلیز خانه از شرر شعله پر شده
مطبخ مگر به صاحب عزا می کند


تعداد بازديد : 97
جمعه 02 فروردین 1392 ساعت: 14:56
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
عبدالرحیم سعیدی‌راد امام زمان(عج)-مناجات-رباعیات نوروزی با گردش روزگار دمساز نشد

 

عبدالرحیم سعیدی‌راد


امام زمان(عج)-مناجات-رباعیات نوروزی



با گردش روزگار دمساز نشد

با صبح و پرنده‌ها هم آواز نشد

بی روی تو ای بهانۀ زیستنم

عید آمد و سال عشق آغاز نشد

***

اینجا همۀ درخت‌هامان بیدند

لبخند و بهار بی تو در تبعیدند

بی روی تو لحظه لحظه‌هامان مرگند

با تو همۀ ثانیه‌هامان عیدند

***

بعد از شب انتظار آمد بی تو

شوریده و بی قرار آمد بی تو

آقای غریب من که دلتنگ توام

یکبار دگر بهار آمد بی تو

***

من بی تو در این دیار خواهم پوسید

پاییزم و بی بهار خواهم پوسید

چشمی به در و چشم به راهت دارم

با این همه انتظار خواهم پوسید

***

گل بود که با حال دگرگون رویید

در چشم تو باغ های زیتون رویید

وقتی که نسیمِ یادت از دشت گذشت

یکباره هزار بید مجنون رویید

***

در هر وجب از خاک، تو را می جوید

چون دشت عطشناک، تو را می جوید

نوروز رسید و باز دلتنگ توام

دلتنگ‌ترین تاک تو را می جوید

***

با شیطنتی درخت را پیر کشید

آنگاه صنوبری به تصویر کشید

نوروز ، میان بوم نقاشی خود

تقویم دل مرا پر از تیر کشید

***

تا آمدی از ترانه سرشار شدم

از خواب هزار ساله بیدار شدم

خوشحالم از اینکه باز هم مثل بهار

در آینۀ چشم تو تکرار شدم

***

خوش باد که از بهار بهتر باشیم

سرسبز تر از سرو و صنوبر باشیم

آن روز مباد تا در این باغ وجود

شرمندۀ لاله های پر پر باشیم


تعداد بازديد : 93
جمعه 02 فروردین 1392 ساعت: 14:45
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
دفاع مقدس-شهدای گمنام-نوروز عید است و گریه ی همه پیچیده در هواست می آیی و بهار تو بر روی ش

مرتضی حیدری آل کثیر

دفاع مقدس-شهدای گمنام-نوروز



عید است و گریه ی همه پیچیده در هواست

می آیی و بهار تو بر روی شانه هاست

آورده اند زمزمه ات را پرنده ها

مثل همیشه شهر پر از بانگ ربّناست

خاکسترت به سفره ی نوروز می رسد

بوی تو هفت سین تمام محله هاست

صبحت به خیر! زاده ی باران! خوش آمدی

اسم تو...نه! دیار تو، سرچشمه ات کجاست؟

سهم کدام مادر؟ عضو کدام تن

ای استخوان، حساب تو از جسم ها جداست

آیا شبی که از مه رگبار رد شدی

طوفان به احترام تو از جای برنخاست؟

ای بر لب تو مهر دل افروز یا حسین!

خاکستری و روح تو در کربلا رهاست

برگشته ای سبک تر از این بار سخت چیست

بالا اگر نمی روی از دست های ماست


تعداد بازديد : 121
جمعه 02 فروردین 1392 ساعت: 14:44
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
امام زمان(عج)-مناجات-نوروز ای احسن الاحوالِ جان؛ معنای تحویل ای آیه‌های اشک را تعبیر، تأوی

رضا احسان‌پور

امام زمان(عج)-مناجات-نوروز



ای احسن الاحوالِ جان؛ معنای تحویل

ای آیه‌های اشک را تعبیر، تأویل

افتاده جسم سفره‌مان، بی‌روح بر خاک

ای هفت سینِ سفره‌ها، تعجیل تعجیل


تعداد بازديد : 129
جمعه 02 فروردین 1392 ساعت: 14:43
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
امام زمان(عج)-مناجات-نوروز گویند عید آمده ... ایام خرم است بلبل فراز شاخه ی گل در ترنم اس

 

امام زمان(عج)-مناجات-نوروز



گویند عید آمده ... ایام خرم است

بلبل فراز شاخه ی گل در ترنم است

گویند نغمه های قناری سرور زاست

شادی ز راه آمده، در کوچ ماتم است

گویند کام نسترن از شهد گشته پر

گویند جام لاله مصفا به شبنم است

گل گفت و سبزه گفت و صبا گفت و باغ گفت

بی باغبان بهشت زمین را صفا کم است

وقتی که یار نیست چه هنگام خرمی ست؟

وقتی بهار نیست چه جای تبسم است؟

راه تو هست و یاد تو و یادگار تو

اما تو نیستی و دلم خانه ی غم است

آه ای بشیر صبح! بهار آفرین امام !

نوروز بی حضور تو بر ما محرّم است

عباس خوش عمل


تعداد بازديد : 223
جمعه 02 فروردین 1392 ساعت: 14:42
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
حضرت زهرا(س)-مدح در سماوات صحبت زهراست حرف ها از نجابت زهراست عرشْ تسبیح عشق در دستش

 

حضرت زهرا(س)-مدح



در سماوات صحبت زهراست

حرف ها از نجابت زهراست

عرشْ تسبیح عشق در دستش

سخت مشغول مدحت زهراست

"هل اتی" با تمام آیاتش

سفره ای از کرامت زهراست

کلمات معطّرش از نور

عرشْ محو فصاحت زهراست

ما ز نهج البلاغه می فهمیم

که علی با بلاغت زهراست

آبْ مِهر محبتِ او شد

عرش یک تکّه خلعت زهراست

طعم لبخندهای پیغمبر

همه اش با ملاحت زهراست

ماه با آن جمال و زیبایی

محو رخسار و طلعت زهراست

ماه دور مدینه می چرخد

متوسل به حضرت زهراست

جبرئیلی نهان شده در او

شرق تا غرب هیبت زهراست

خلق عالم به خلقت احمد

خلقت او به خلقت زهراست

وَ پیمبر که اشرف الناس است

عاشق یک زیارت زهراست

او به دنبال ماه کامل بود

کار هر روزه رؤیت زهراست

زور بازوی حیدر از او بود

ذوالفقارش عنایت زهراست

ضربه های علی چو گل می کرد

همه اش از محبت زهراست

کوچه های مدینه می دیدند

که علی در حمایت زهراست

وَ علی با تمام اعجازش

متحیّر ز غیرت زهراست

فاطمه شد سپر برای علی

وَ شهادت اطاعت زهراست

در حقیقت امامت مولا

متبرّک به بیعت زهراست

شیعه در اعتکاف او بوده ست

شیعه در ظلّ ساحت زهراست

 

علی کفشگر


تعداد بازديد : 153
جمعه 02 فروردین 1392 ساعت: 14:39
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
حضرت زهرا(س)-شهادت چه بلایی ست که دارد به سرم می آید هر زمان اشک ز چشمان ترم می آید و چ

 

حضرت زهرا(س)-شهادت



چه بلایی ست که دارد به سرم می آید

هر زمان اشک ز چشمان ترم می آید

و چه می سوزد از این اشک کبودی رخم

نمک اشک که بر روی ورم می آید

و چه آهی ست برافروخته از آتش عشق

که در این بین ز سوز جگرم می آید

جگرم سوخت، دلم سوخت ز مظلومیتش

بوی این سوختن از بال و پرم می آید

تازیانه چه به روز بدنم آورده

دائماً کرببلا در نظرم می آید

آن زمانی که ز گودال پر از نیزه و تیغ

اسب بی صاحب او سوی حرم می آید

استخوان بدنم زیر لگد خُرد شده

زیر مرکب چه به روز پسرم می آید

امیرحسین الفت


تعداد بازديد : 93
جمعه 02 فروردین 1392 ساعت: 14:35
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
ليست صفحات
تعداد صفحات : 6
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف